هنوز دوسش دارم. باهاش تو رابطه نبودم ولی دیدیم چندبار همو
خیلی دوسش دارم. با این که بدترین کارو در حقم کرده و با بی رحمی تمام رهام کرده
هر بار بهش فکر میکنم قلبم درد میگیره. خودش اول کلی ابراز علاقه کرده بود ولی یهو زد زیرش و میگفت نه من کی گفتم
تقصیر بی سیاستی خودم بود. من اصلا آویزونش نبود ولی این آخری یهو مجبور شدم کلی اصرار کنم که اقلا بگه دلیلش چیه. و فقط بلاکم کرد. هر کاری بگین کردم. هر کاری. کلی دعا کلی نقشه کلی هزینه که اون خبر نداره
این نفر جدید آدم خوبیه. یه شغل خیلی خیلی خوب داره. همین اول کار کلی توجه میکنه کادو و گل و رستوران و همه چی(البته همین توجه زیادی کردنش هم مشکوکه لاو بمبینگ باشه)
عمیقا حالم بهم میخوره میگن زمان حلش میکنه
متنفرن که میگن بگذره یکی بهتر بیاد بهتر میشی کم کم فراموش میکنی
الان یکی دیگه اومد که از نظر منطقی خیلی خیلی بهتر و سرتر و آینده دارتره ولی من همیشه دارم میسوزم چرا اون نیست
چرا باید بذارم زمان حلش کنه و اینجوری ضربه بخورم و ناحق تحقیر بشم بخاطر نفهمی و خودخواهی یکی دیگه تا بعد کلی زجر بکشم مریض بشم گریه کنم
کلی عذاب بکشم بسوزم که بعد این همه عذاب آروم بشم؟
من واقعا از ته قلبم اونو میخوام و قسم میخورم دیگه مث قبل بی سیاستی نمیکنم