وای.. خدایی خیلی با شخصیتی. هرکس بود یکی میزد تو سرش
خب منو نخواست به زوره چیکارش کنم اونم هدفش این بود من ابرو ریزی راه بندازم و.. ک ابرو خودم بره ولی از درون داشتم قشنگ نابود میشدم اومدم خونه انقد گریه کردم😂😂
جیغغغغ من دیگه کنکوری نیستم بوخودا🥺ایشالا ازادی همه کنکوریا 😜😜
تو الان فهمیدی رل زده لعنتی من امروز با خودش و رل جدیدش قهوه کوفت کردم 😂🤌🏽
چجوری
میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای میره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آلعلی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌
امروز من رفتم دانشگاه تایم بین دوکلاس رفتم کافه دانشگاه قهوه بخورم خوابم می اومد بعد این دید من تنها نشستم تو کافه اصلا تا الان نیومده تو کافه بشینه هااا بعد دست دختره رو گرفت اومد سر میز ببخشید میزا پره میشع منو خانومم اینجا بشینیم قشنگ کپ کردم گفتم بگم ن الان میگه اره سوزوندمش واکنشی نشون بدم ابرو خودم میره فقط گفتم بفرمایید قشنگ تا لحظه ای که نشستم رو به روم بودن دل میدادنو قلوه میگرفتن
جیغغغغ من دیگه کنکوری نیستم بوخودا🥺ایشالا ازادی همه کنکوریا 😜😜