من عروسی رفتم فامیل شوهر بود من خودم پیش مادرشوهرم بودم تو تالار.دوتا عروس دیگه از خاله های شوهرم که نسبت شون با هم جاری بودن اومد ن حالا دختر خاله شوهرم که دختر یکی از دیگه خاله های شوهرم بود میگفت هی دلم نمیخواد پیش من بیشینه حالا نشست انقدر اخم و تخم کردن من به جای عروسا بودم پا میشدم جای دیگه میرفتمانگار زوری یه جا باهم بشینن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.