وای با دخترش دوست بودم بعد دشمن بود تا دوست مثلا به جای دفاع ازمن منو خجالت زده میکرد باتمام پسرای روبیکا دوست بود سر همین تاپیک سال باهاش قهر بودم بعد که دیگه شوهر کرد میومد باهام حرف میزد گفتم شاید شوهر کرده آدم شده دیدم نه مثلا دختر همسایمون بلد نبود برنامه نصب کنه اومده بود خونه اینا بعد من به شوخی بهش گفتم بیسواد ما دوستیم کلا ازاین حرفا میزنیم
بعد که اومدم خونه فوری این دختره زنگ زد که مردم هرچی بهت بگن دیونه احمق حقته چرا بهش گفتی بیسواد دیگه مامانم گوشیو گرفت جوابشو داد دیگه از اون موقع زنگ نزده
واما پسرش کلاس هشتمه خیلی چاقه همش میخوره بعد به من میگفت مارمولک چون من هیکلم اسکینیه توی خونه ورزش میکنم ولی قدم بلنده
بهم میگفت مارمولک چرا لاغری من کاش اعتماد به نفس ترو داشتم جلو خواهرش بعد میگفت ولش کن جوابشو نده خودش خسته میشه من خودم داداش دارم بخدا اگه به یکی این طوری بگه میزنم تودهنش
این خجالت نمیکشید هیچی دیگه جوابشو دادم دیگه جرات نکردن چیزی بگن
حلا انگار خودش بیگناه دیگه نمیدونه مردم پیش من پشت سرش چی میگن دوهفته اینجا بود نزدیک بود منو با دخترای همسایه دعوا بندازه
اینو گفتم که بدونید مامانه که هیچ بچه هاش چجورین