وقتی یادم میفتم قلبم درد میگیره
اون شب تا صبح نخوابیدم
رفتم تو گالری گوشیش و ی عکس از چت بود
نوشته بود که خودم مانتوت رو در اوردم گذاشتم رو مبل و ازین حرفا
پلاستیکی که دستمال هاشون توش بود رو رومبل جا گذاشته بودن
و اینکه گفت که دوستش چت کرد این طور با گوشیش که نشثن زنش بده
چون زن دوستش پلاستیک رو دیده بود خواست زندگی دوستش رو نجات بده گفته من زن اوردم خونه
حرفشو باور کردم ولی دیگه من اون زن قبلی نشدم شکستم ونابود شدم حتی الان به توالت رفتنشم شک دارم در این حد زندگیم ریخته بهم بازم تو گوشیش چیز هایی دیذم که باز توجیه کرد
ولی تنها کسی که این وسط ضرر کرد فقط روح وروان من بود
کاش به این تاپیک نمیومدم😭😭