اینقد دلم گرفته

اون از پارتنرم اینم از خانوادم اونم خوابگاه با این آدما

کسی هست مثل من باشه دلم داره میترکه

اونا چجوری منو کلفت میدونن من کاری نکردم منو خراب میدونن داداشم به مامانم آروم گفت دانشگاه میره یا نه مگه من چی کردم لایق تحقیرشونم؟

نمیتونم فاصله بگیرم ولی همیشه بگن من خرابم سریع باور میکنه خالم دخترش خرابه یکی اینجوری بگه میزنه دهنش چرا چون اصلا دوست نداره غریبه برای دخترش نظر بده

من همیشه کمک مامانمم بیشتر اوقات من کمک میکنم خواهرم خیلی کم مال من وظیفس الان من شام نخورده بودم مامانم دوید از سهم من برداشت برد واسه داداشم تازه ناراحت بود بعد یجوری نگاه میکرد که تو چرا داری میخوری همیشه اولویت پسرشه بعد خواهرم بعد من چرا؟ چون من همیشه سازگار تر بودم تهشم همیشه میگفت تو همیشه مریض بشی مکافاته یا همیشه پریود میشدم میگفت باز شروع شد چون من خیلی درد داشتم مسخرم میکردن مخصوصا به هیکلم که اینجورعه همیشه مامانم میگفت سی.. نه هات شبیه فلانی بزرگه اینقد اینجوری کردن اعتماد به نفس منو گرفتن همیشه مهمون میومد میگفت جلو مهمون هیچی نخورید بگید ماخوردیم حتی الانم بزرگ شدم اینجوری هم مهمون بیاد ازخودم میزنم خیلی عه قضیه من وخانوادم مال الان نیست همیشه از بچگی میزاشت همه بهمون حق دخالت بدن حتی الانم همینه ولی حالا دختر خالمو همه خوب میدونن مامانم با اینکه میدونه وضعشو میگه الان عادیه شما بدترین همیشه غصه میخوره میگه دختر خالت خیلی عاقله چرا خواهرت عاقل نیست اون روز داشت تعریف دختر خالمو میکرد برای یه خاله دیگم خالم گفت دختر بزرگت که خیلی عاقله ماشاالله مامانم گفت دختر خاله فلانی همون دختر خالم خیلی عاقله کلا همش میگه اون وخوبه میگه شما حسودین حالا خوبه ماهم بگیم خاله فلانی خوبه بدش میاد تازه میدونه من مهربونم همیشه میگه کاش نزدیکم باشی همیشه حتی موقع ازدواجت

اتفاقا بارها رفتم مشاوره گفتن قوی باش درس بخون مستقل شو همین گفتن اهمیت نده حساس نباش زود رنج نباش حالا جالبه روز مادر با اون همه خستگی رفتم کیک خریدم با دوتا جوراب براش دیگه دستم تنگه دانشجو ام دیگ تا اومدم خواهرم گفت چقد کیکت زشته این چیه خریدی ارزش نداره عکس بگیری 🤦♀️