تو تاپیک های قبلم گفتم که خیلی مشتاق نیست کلا برم خونشون
وسواس داره حساسه
145 متر خونه خریدن ده روزه جمع شدن
یه هفته است شوهرم اصرار میکنه بریم خونشون کادو خونشون هم بدیم مامانم یا میگه فعلا چیدمان تموم نشده یا میگه رفتیم بیرون
دو سه روز بود زنگ نمیزدم که بریم باز امشب همسرم گفت زنگ بزن بریم زشته میگن یه سر نمیان خونه جدیدمون
زنگ زدم مامانم گفت بارداری 9 ماهته آسانسور خرابه نمیتونی سه طبقه با پله بالا بیای
نمیگم دروغ میگه ولی کلا همیشه خیلی راغب نیست
غصم گرفته جلوی همسرمم نمی تونم بروز بدم
مامانم جوونه 39 سالشه فکر نکنید پیره
مثلا بگم بیام خونتون یا باهم بریم بیرون میگه بیا بریم بیرون
یا مثلاً اصرار کنم بیا خونه ی ما میاد اینجا