حس میکردم مامانم دوسم داره ولی گاهی حس میکنم با نفرت نگاهم میکنه ، ازم عقده داره
بچه تر بودم به خواهرم گفت دندونات شبیه این دختر مدله است بعد ما هشت ساله بودم و با خوشحالی گفتم من چی؟ گفت نه دندونای تو شبیه کسی نیست
حس عجیب حسادت و عقده و کینه توش میبینم
خیلی حس تنهایی دارم
یکبار کمرم درد میکردم شدیییدددد ، دم در میلرزیدم
بهم گفت برو انور پنج دقیقه ست اینحا نشستی 🙄
یا بچه تر بودم میگفتم یوقت نمیرم با ناامیدی میگفت نه تو نمیمری
میگم کاش بمیرم همشون راحت شن
هیچ کس رو تو دنیا ندارم که واقعا دوسم داشته باشه