من شوهرم قبل از ازدواج خیلی عاشقم بود
همه فهمیده بودن و زبون زد بود
میگفتن تو بگی بمیر میمیره
اوایل ازدواج فامیلای خودش و ما باهامون خراب شده بودن و حسادت میکردن به هر نحوی
ولی دوستم داشت بازم.خیلی.
حتی دستامو میگرفت تند تند میبوسید
یکسال میگذره
بارها دعوای خونوادگی کردیم(عاشق خانوادشه میمیره براشون)
الان سعی میکنه زیاد همو نبینیم و پیش همم هستیم بم توجهی نداره و سرش دائما تو گوشیه
همیشه تو قیافست باهام و گله داره
اصلا ذوقی نداره آدم احساس موذب بودن و مزاحم بودن داره انگار داره وقتشو میگیره
دلم میخواد زار بزنم
همزمان که بامن دوست بود قهر کردیم به ینفر دیگه میخواسته پیشنهاد بده
تو خط کارای خانماس
کلی گله میکنم و میگه غر میزنی و رابطه رو سرد میکنی(: