من همسرم چون از هم دور بودیم کل نامزدیمون تو چت گذشت
با اینکه همسرم قسم میخورد که تمام چیزایی که بهم تو چت میگه واقعیت خودشه و خیلی دعوایی نداشتیم و همش دیگران میگفتن از نامزدیتون لذت ببر نتونستم اون کیف واقعی رو ببرم
چون حضکر فیزیکشو حس نمیکردم ، شناختی ازش نداشتم ، افکارش برام ضد و متناقض بود و هرچی نزدیک عقدم میشد من ترسم از همسرم بیشتر میشد
که نکنه خیلی مامانی باشه
نکنه بی پول و خسیس باشه
نکنه به اجبار با منه و دوستم نداره
ی اتفاق یا حرفش کافی بود کلی فکر تو سرم بندازه ولی بس میترسیدم حد رابطه رو بشکنم یا غرورمو خورد کنم خود خوری میکردم.
واقعا حرفت درسته و فرق داره شرایط تا شرایط
البته بگم از همون زمان تا الان که داره نزدیک یک سال میشه ما حتی اگه به اختلاف خوردیم باهم دعوا نکردیم و بنظرم این نکته کلیدیه
از همون بچگی بهمون گفتن که زبون چه بلایی سر روابط میاره ولی متاسفانه من هرجی تو اختلافات و زنای نی نی سایت میبینم اینه که کنترل زبون خودشونو ندارن
اگه ببیننن طرفشون بد دهنی میکنه حق خودشون میبینن متقابل بددهنی کنی کنن
اگه مرد گله ای کنه حق خودشون میدونن منت تمام کارهایی که کردن رو سر مردشون بیارن
و حتی مرد رو مقایسه و مثل مادر و مدر سرزنش و نصیحت کنن
بهت پیشنهاد میکنم خیلی کار کن چون شخصا بر اساس زندگی خودم تا الان میگم که واقعا حتی از گل هم کمتر باهمسرم بهم نگفتیم . اختلافات بوده ولی لحظه ناراحتی فقط سکوت کردیم تا تسلط احساساتمونو بدست بیاریم بعد حرف بزنیم