تازه داشتم یکم از قضیه دانشگاه رفتنش دورمیشدم باش کنارمی اومدم کلاعادی شده بودبرام دیگه(توضیح دادم تاپیک های قبلی چون درمورد دانشگاه آزادشهرمون چیزای قشنگی نمیگن وخودمم باچشم دیدم حساس بودم) بعدش گفتم دیوونه ای باباچرابایدحساس باشی وخلاصه اصلامهم نبودبرام...
تا اینکه گفت یه دختره سرامتحان بهش تقلب رسونده گوشیش وگرفته سمتش تا این بنویسه بازم اهمیت ندادم الان زنگش زدم گفت بعدبهت زنگ مبزنم وصدای یه دخترقشنگ توحلقش بود خیلی واضح وخیلی نزدیک
میدونم اهل خیانت نیست میدونم شاید استادش بوده میدونم بیخودی حساسم