بچه تو رو خدا بگید من مادر شوهرم رو چه کنم

بنظرم مادر رو دختر بهتر رسیدگی میکنه اینکه حقوق داره ی پوئن مثبته براش

ولی از من میشنوی واسه کسی دل نسوزون حالا خود دانی چون فردا اتفاقی خدا نکرده براش بیفته همه از چشم شما میبینن

من شکایت نکردم جالب این جاست که اونا از من شکایت کردن گفتن توهین و فحاشی کردم اصلا اهل توهین نیستم

مادرشوهرت تنها. زندگی کنه. ولی نزدیک . بهش سر بزنید.

تو زندگی فقط فکر خودت باش حتی بچه و شوهر وبرادر خواهر خودت هم تو خیلی از موقعیت ها تو رو ولت میکنن چه برسه به مادر شوهر

بخدا نمیگم کل مخارجشو من میدادم ولی مثل کوه بودم براش

اما بهم بد کرد تلویزیون گرفتم واسش

پول عقد بهش دادم

نگرفتم پدرم بدهی بالا آورد بدهیشو من دادم خونرو یکونیم دانگ زد بنام من بمونیم دانگ بنام خواهرم ولی اون هرجا نشست گفت من دلم برای محمد سوخته زدم بنامش در صورتی که کل بدهیو من دادم

با اینکه بچه کوچیک خانواده بودم

بعضی مادرها بین بچه هامون فرق میزارن. مثلاً برای یک بچه خونه و ماشین میخرند. ولی به یه بچه دیگه محل نمیزارن .

بعضی مادرها فقط یک بچه همیشه شام و نهار میره خونش. ولی یک بچه دیگه بیچاره سالی یکبار شام و نهار خونه مادرش میره .

یک بچه براش عروسی نمیگیرند. ولی برای بچه دیگه عروسی میگیرند.

بعضی مادرها برای پسرشون خونه و ماشین و ویلا میخرند. ولی زورشون میاد به دخترشون جهیزیه بدن.

به نظر من به اون بچه که بیشتر توجه کردند. اون بچه باید مادر را نگه داره

اسی جان . من زمانی که میخواستم ازدواج کنم مادرم زورش اومد بهم جهیزیه بده. 😭😭😭

مادرم همیشه میگفت دختر شوهر کنه میشه دختر مردم . منو خیلی تحقیر میکرد.

ولی در عوض به پسرش خونه و ماشین و مغازه دادند. و بهترین جشن عروسی را برای پسرش گرفت. کلی برای عروسش خرید .کرد. کلی لباس و کفش کیف و ..... مادرم کابینت را نو کرد. عروس کیف کنه.

در حالیکه زورش اومد شش تا لیوان بهم بده .

مادرم به شدت پسر دوسته

تا یک سال اول عروسی برادرم . مادرم هر روز غذا درست میکرد میبرد برای پسرش و عروسش.

مادرم به برادرم سجده میکنه.

کلی وسیله برای برادرم خریده.

عروس را هر سال میبرن مسافرت خارج.

این همه خرج برای پسرش و عروسش کرد.

ولی من عروس نشدم. عروسی نداشتم. آرایشگاه نرفتم.

تو سگدونی زندگی میکردم.

مادرم خیلی خیلی زیاد بین پسر و دختر فرق میزاره.

من میگم اگر مادرم زمین گیر شد. اصلا نمیخوام نگاش کنم.

چون عاشق پسرش بود.

وظیفه برادرم و زنش هست که از مادرم نگهداری کنند.

مادرم برای من یک هزاری پول خرج نکرد.

ولی برادرم و زنش یکسره شام اونجا هستند.

از همشون متنفرم.

عمرا مادرم را نگه دارم .