کاش جهان دیگه ای بود که ما بتونیم با هم باشیم
کاش نرفته بودی که منم الان حس گذشته رو داشتم و باورم میشد میتونی بخشی از زندگیم باشی
وقتی اومدی تو زندگیم روشنایی رو با خودت اوردی ولی وقتی رفتی روزام شب شد همه چی تاریک شد و من تو این یک سال به این تاریکی عادت کردم حتی اگه شبم روز بشه دیگه همیشه بارونیه چیزی به اسم خورشید وجود نداره حتی خاطره ها هم فراموش میشن من حافظم خوب نیست کاش بتونم فراموشت نکنم ولی دیگه بغض هر شبم نیستی دیگه فقط بعضی روزا یهو دلم تنگ میشه میبینم که دقیقا همون روز تو هم بیوتو عوض کردی اره شایدم هر دومون با هم دلمون تنگ میشه اما چه فایده وقتی دیگه تو این دنیا نمیتونیم با هم باشیم