من قسم خورده بودم که نمیرم...تقریبا چن ماهی میشه قطع رابطه ام باهاشون...ولی سه ماه پیش که خواستیم کوچ کنیم پدرشوهرم و برادرشوهرم اومدن کمک کردن...مادرشوهرمم اومد سر زد...هرچند کمک نکرد اما یجورایی دلمو به دست آورد
البته تو مراسمات و...باهاشون حرف میزنم اهل بی احترامی نیستم فقط خونه شون نمیرفتم شوهرم و پسرم میرفتن
اما دیروز ،بازم دلم طاقت نیاورد رفتیم ؛چون میگم به هرحال مادره باز برا بزرگ کردن بچش خیییلی زحمت کشیده...