2777
2789
عنوان

بحثم شد با جاری

228 بازدید | 18 پست


شوهرم طی کاری با ۲تا برادر هاش شریک بود و سرشون کلاه گزاشتن و یک چک ۱ میلیارد و ۱۰۰ چند روز دیگه داریم باید شریکی بدن


برادر بزرگه آمده ۲۲۰ ریخته که نفری ۳۶۰ باید بریزن و کم داده اون برادر دیگه ۱۴۰ ریخته گفته داداشم بقیش بعدا میریزم برات تو الان بده و ما ۷۴۰ میلیون باید بدیم این وسط هم طلا هام میره هم ماشین شوهرم که وسیله کارشه تازه باید از مادرم طلا قرض بگیرم برای این چک جاریم بزرگم هم گفته من طلا هامو نمیدم دندونامو بکشید نمیدم بره رضا یعنی شوهر من جورش کنه به من ربطی ندارع


دیروز زنگ زدم به جاریم گفتن ببین من کلا زندگیم داره میره توهم حداقل بیا یک الی دو النگو بزارن بقیش میزارم

تو هم هیچی نده حتی بگو طلاق میخوای اینجوری پیش بره اونا وضعشون خوب میشه و تو هیچی نداری من احمق هروقت شوهرم پول خواسته دادم طلا دادم حالا اقا رفته با بی پولی ماشین خریده انتظار داره من طلا بفروشم براش و بچه دومم ب یکسال نکشیده براش بیارم و همیشه هم پولایی ک بهم میده رو میگیره چرا چون هروقت خواسته دادمش بهش پول

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این بلا سر خالم اومد کلی طلا زندگیشو باخت

نهایت شوهرشم بجای دستت درد نکنه خیانت کرد

چیزی ک اینجا بهش رسیدم اینه...در هر صورت حق با شماس و من عمرا ریپلای بزنم و بحث کنم چون زمان و انرژی هر دو برام ارزشمند تر از بحث با شماس

بزرگترین اشتباه شراکته تازه اونم با فامیل

به شوهرت بگو حالا خوردزی دست از شراکت بردار

گلوله نمی دانست...تفنگ نمی دانست...شکارچی نمیدانست...پرنده داشت برای جوجه هایش غذا می برد...خدا که می دانست....نمی دانست؟😔
خب

زهرهجونمدیر استارترعضویت: 1402/11/27

تعداد پست: 191

دیگه گفت چرا به من زنگ زدی به من ربطی ندارع من از اول گفتم نمیدم بماند که چقدر با شوهرش دعوا کرده و منم گفتم ببین منم امشب دارم میرم طلا هامو بفروشم با جون و دلم هم میدم به شوهرم که کارش رو راه بندازم از مادرم هم دارم میگیرم گردنبندشو بعد تو و شوهرت چرا بقیشو نمیدین باز گفتم به من ربطی ندارع و من خودم کار کردم دیگه گفتم حق رو قبول داری خدا و پیغمبر رو قبول داری گفت نه گفتم پس من رازی نیستم از گلو خودت و بچه هات پایین نره گفت به بچه هام چیکار داری گفتم کار ندارم از گلو خودت پایین نره من رازی نیستم و خداحافظی کردم بماند که همه جا پر کرده این بچه هامو نفرین کرده گفتم وقتی آدم بی منطق هست چیکارش کنم گفتم منم رازی نیستم آقا

به نظرتون گفتم از گلوت پایین نره بد حرفی زدم چون پول مارو چند سال پیش هم سر همین شراکت خوردن

اگه بار اولشون نیست تقصیر شوهرته که باز میره باهاشون شراکت میکنه هرکس باید اندازه سهم خودش رو میداد نمیشه که شما جور اونا رو بکشید والا من بودم نمیدادم اون راحت بشینه سرمایه تو بره

اره تقصیر شوهرمه میدونم ولی اینا هم هیچی نمیگه که پول مارو بدن

اگه شوهرت کاریشون نداره چیزی بهشون نمیگه توام نه طلای خودت رو بده نه از مادرت قرض بگیر بلکه به خودش بیاد دیگه

اگه شوهرت کاریشون نداره چیزی بهشون نمیگه توام نه طلای خودت رو بده نه از مادرت قرض بگیر بلکه به خودش ...

چرا به اون برادر بزرگه گفته اونم میگه زنم طلا هاشو نمیده و چیز دیگه هم ندارم بدم اون یکی دیگه گفته وام بگیرم تا یک ماه دیگه میدم باز برادر کوچیکه بهتره یکم درک بیشتر داره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  3 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  4 ساعت پیش