یه کاربر تاپیک زد
مادرشوهرماینا همیشه انتظار دارن هرجا میرن مام باهاشون بریم
بعد من فکر کردم دیدم
این رفتار رو قبلا هم دیدم که مثلا داماد و دختر یا عروس و پسر رو با خودشون هر جایی برن میبرن
سوالم اینه هدف چیه
ببنید اصلا منطقی نیست برام که دست عروس رو بگیری ببری مثلا حتی خونه ی خواهرت همش ، خب اونجا چیکار داره غریبه حساب میشه ، حالا نمیگم دعوت کنن و اینا ، اونو کار ندارم .من میگم مثلا تو شب نشینی و دورهمی معمولی مثلا هدف از بردن عروس و پسر به خونه ی این و اون چیه . اخه کاری ندارن اونجا
مگه پسر و عروس بچه ان که دستشونو بگیرن ببرن 😄 لابد خودشون دوست دارن که میرن اون مادر شوهرم دوسشون داره باخودش میبره
هر کدوم از دو طرف ناراضی باشن این ارتباط شکل نمیگیره
حالا توقع خانواده ها رو کار ندارم
ولی مگه باید کاری داشته باشیم یا چی که بریم خونه خاله شوهر؟
انقدر این رفت و آمدا کم شد که برکت از خونه ها هم رفت
مثلا میخوان بگن ما متحدیم و روابطمون خوبه براشون غرور آمیزه که عروس یا داماد تازه وارد همراهیشون کنه و به دیگران بگن ببینید ما چقدر خوبیم که یه غریبه انقدر باهامون انس گرفته و عضوی از خانواده شده،البته استقلال نداشتن عروس یا داماد هم باعث میشه نتونن به دیگران حد و مرزشونو نشون بدن تا به عنوان یک خانواده دونفره پذیرفته بشن همش به چشم بچه نگاه میشه بهشون و نیاز دارن پدر و مادر کنترلشون کنه
رفتارهای خانواده شوهر لزوما منطقی نیست که
دنبال هدف میگردی؟!
مادرشوهر من اوایل همش دامادش رو میکوبید تو سر پسرش وقتی پسرش نبود عملا خودزنی میکرد!!!!!
یا وقتی یکبار برای پسرش کادو تولد نخریده بود میومد جلو من برای تولد دامادش چیزی کادو میکرد!!!درحالیکه شوهر من هرسال تولد مادر پدرش کیک میخرید میبرد
هدف؟!!
میخوان بگن بزرگ خاندان شدن . عروس و داماد تو مشتشونه . حس کنترلگری دارن و حس میکنن مرکز ثقل جهانن 😅😅😅
قبول کن مغزم رگبه رگمیشه الان . مگه نوکر گرفتن . میفهممچی میگی با حرفت مشکلی ندارم ، با نوع دیدگاه این ادم ها مشکل دارم . فکر کن من چطور دست یکی رو بگیرم ببرم خونه ی یکی دیگه . اخه خیلی زشته . نمیگن این جارو به دمت بستی چیه . حالا خودشون دعوت کنن اره ادم میره ولی الکی چرا میریم ...
خداوند ببره نیاره تا من بتونم اینارو درک کنم خودمپیر میشم
مرکز ثقل جهان شدن
چه حرکتا
حس میکنم لازم میبینم یه جوری سگباشم کسی جرعت نکنه دست یکی دیگه رو بگیره بیاره اینجا مگه طرف کلفت ماست خراب شیم سرش بگیمبرا اینم میوه بیار ..
بازم تقصیر والدین نیست مقصر اونیه که ناراضیه ولی میره مادره چه گناهی داره دوست ندارن خب نرن
من خودم شهر غریبم زیاد فامیلارو نمیبینم ولی عیدا بخاطر پدر و مادرم میرفتم خونه هاشون از بعضیاشون اصلا خوشم نمیاد مشکل از منه نه پدر و مادرم حالا این عید آخر گفتم نمیام خوشم نمیاد ازشون از این ببعدم همین رویه رو پیش میگیرم
من تجربه نکردم
ولی خب از شنیده ها اینجور میشه نتیجه گرفت
وگرنه من از قبل ازدواج با همسرم شرط و شروط کرده بودم که فقط با تو ازدواج میکنم و خاله و عمو و عمه و بریم و بیان نمیشناسم . عضو خانواده و فامیلات هم نمیشم . فقط خودم و خودت یه خانواده ایم .
میخوای ؟ ازدواج کنیم . نمیخوای ؟ خیر پیش
خدا رو شکر هم همسرم عقایدش دقیق مثل خودم بود
ببین چه حرکت های سمی زدن که ادم باید قبلش شرط کنه اینطوری . ولی حقیقتا مگه فامیل طرف اخه باید برا ما مهم باشع .خیلی دورن دیگه . اصلا حس خوبی از این درهم لولیدن خانوادگی ندارم . تازه نری نیای میگن دوری میکنه . مثلا چرا باید نزدیکی کنه ادم
نه خدایی حرکت سمی نزده بودن
اتفاقا فوق العاده خوبن
خاله ها و عمه های خودمم ماهن
ولی خب اخلاق خودمو میشناختم که از رفت و آمد و مهمونی خوشم نمیاد . نمیخواستم بعدا همسرم دلش بخواد با فامیلش رفت و آمد کنه و من نخوام . قبلش خوب و بد اخلاق و خواسته هامو گفتم
الان هم ارتباطمون خیلی خیلی خوبه . اما رفت و آمد نداریم . مراسمی چیزی همو ببینیم بینهایت احترام میذاریم
