من چندسال پیش دیدم
بازم میبینم
هیچی گلرخ تموم خودشو و اموالش وقف این مرتضی کرد و درس خوند مرتضی و همه اینا
گلرخ پابه پاش کار کرد
آخر رو میکنه تو صورت گلرخ میگه تو دهاتی من نمیخامت و عاشق شدم
اون دختر همکلاسی هم بخاطر خارج رفتن مخ مرتضی میزنه و ازدواج میکنه و میره خارج
بعد مرتضی فلج میشه و پیر میشه باز گلرخ جمعش میکنه .امان از زن ساده