تورا جانم صدا کردم،
ولیکن برتر ازجانی
مگرجان بیتو میماند
دراین تندیس انسانی
نشاید گفت مهرویی
کہ تو والاتر از ماهی
فروزانتر زِخورشیدی
وگرمابخش ورخشانی
مرا اعجاز لب هایت،
کند واقف بدین معنی
کہ آن یُحیي کہ میگفتند ومیگویند تو آنی دوچشمانسیہپوشت
نہتنها غارتجان کرد
کہ بعداز دیدنش درمن
،نمانده دین وایمانی
پریشان شد دل زارم
زِعطر وبوی آغوشت
پریشانترشود آن دم
کہ گیسو را بیَفشانی ️