امروز عکس جدید نامزد سابقمو دیدم، به خودش رسیده، کراوات زده وو یاد اون موقع که با من بود افتادم از ته دل اتیش گرفتم که چجوری اذیتم کرد، چجوری کتکم میزد ، که چقد من احمق بودم از همه پنهان میکردم، دم به دقیقه تهدیدم میکرد ، چجوری باعث شد مریض بشم و این مریضی با من موند، چجوری روح و روانمو نابود کرد، زندگیمو سرنوشتمو تغییر داد، من یه دختر ساده افتاب مهتاب ندیده تو دانشگاه بودم اون قد اصرار کرد اونقد پیگیر بود
امشب برای هزارمین بار صدای خورد شدن قلبمو شنیدم، دلم میخواد گریه کنم نمیتونم،
یجوری هم ادای آدمهای خوبو با خدا رو درمیاره ، انگار نه انگار همون ادمی بود که وحشیانه منو کتک میزد! اونقد به پدرم بی احترامی کرد وقتی پدرمو نگاه میکنم از خودم متنفر میشم
بدجوری دلم گرفت، برای چندمین بار دلم از خدا گرفت، این حق من نبود، دخترایی که ماه به ماه دوست پسر عوض میکردن الان در ظاهرم که باشه خوشبختن ، اونوقت من. خدایا این حق من نبود،ای کاش اون دنیایی باشه تا اونجا ازت بپرسم چرا؟؟؟؟ ای کااااش
مدتهاست زندگیمو از بچگی مرور میکنم بببینم چه گناهی کرده بودم که خدا این ادمو در مسیر زندگی من قرار داد،واقعا جوابی پیدا نمیکنم، تو زندگیم سعی کردم مردم ازار نباشم به کسی تهمت نزنم حتی من احمق وقتی دوستام و اطرافیانم در مورد علت جدایی میپرسیدن بخلطر اینکه ابروی اون بیشعور نره چیزی نمیگفتم، حالم از اسکول بودن خودم بهم میخوره . کاش بمیرم