یه پسریو دوس داشتم و اون دوسم نداشت و خب این اواخر حسم میگفت با کسیه و خودشم اعتراف کرد دختره خیلی سره هم پولداره هم خوشگله هم بچست ۱۹ سالشه ولی من ۲۳ سالمه پسره هم ۲۶ سالشه توی یکی از پیاماش داشت با ناز به دختره میگفت گان گانی کوچولوی من زود از خواب پاشو دیگه و صبح بخیر میگفت بهش .
من این همه سال بعد صبح بخیر نمیگفت پیام نمیداد بیرون نمیرفت باهام خیلی این چیزا واسم سخته فراموش کردنش و زندگی واسم چرت و بی معنی شده چیکار کنم؟
خونوادم خیلی نگرانمن چون افسردگی حاد گرفتم باید خودمو تغییر بدم .
بدتر از همه یه بار داشت نازم میداد از بدنم کلی چرک سیاه اومد چون حموم نرفته بودم چندروز و بهم تیکه ام حتی پروند گفت چرک