من و شوهرم ۳ ماهه عقد کردیم
قبلش سه سال دوست بودیم
همسرم ی رفیق داره با اون خیلی جورن اونم ۵ ۶ ساله باهم دوستن
این ی دوست دختر داره بعد اینام چن ساله باهام بعد هروقت این پسره میگفت بیایید ۴ تایی بریم بیرون شوهرم میگفت نه نه
تا دیروز ک انقد اصرارش کردم گفتم حتما ی چیزی هست کنمیخای من اینارو ببینم و این حرفا ب زور من همسرم قبول کرد ۴ تایی رفتیم کافه بازی و دیدیم
پسره رو ی بار دیده بودم خیلی با ادب با شخصیت
دوس دخترش خیلی از دماغ فیل افتاده بود خیلی سرد بود اصلا حرف نمیزد ی جوری نگاه میکرد اصلا افتضاح
تا اینکه بهم گف شمارتو بده منم دادم اما شوهرم اون لحظه انقد ناراحت شد از قیافش فهمیدم بعدشم بهم گفت چرا دادی شمارتو من بهش گفتم جوابشو نمیدم دیگه خیالت راحت