قبلا با مادر شوهرم یه جا بودم الان یک ماهی میشه جدا کردیم خونه رو مادر شوهرم از من بدش میاد بعدم اخلاقش یه جوریه که میخواد پسراشو کنترل کنه خونه مونو که جدا کردیم زنگ زد به شوهرم انگشتری که تو عروسی به من هدیه داده بود رو پس خواست یه سری هم تو بازار منو دید رفتم که سلام بدم راهشو کج کرد همه جا هم میشینه میگه من نمیدانم اینا چرا قهرن و پشت سر من حرف میزنه انگار که من آدم خیلی بدی هستم چند روز دیگه هم مراسم برادر شوهرمه از لج من همه کاری برا جاریم میکنه تو سرش میزاره حلوا حلواش میکنه که من زورم بیاد حسودی کنم برادرشوهرم به دهن مامانشه هرچی مامانش بگه همونه ولی شوهرم چون اولویت زندگیش منم با من لج داره برادر شوهرم قرار بره تو همون خونه که ما بودیم با مادرشوهر اینا یه جا زندگی کنن چند روز دیگه هم عروسیه نمیدونم بنظر تون یه سر برم خونشون یا نه نمیدونم چی کار کنم موندم بخدا اصلا تو عروسی چه جوری رفتار کنم نمیدونم
نرو...تو عروسی هم معمولی...هزارتا ادم برای معاشرت هست کنار اونا باش و فاصله ات حفظ کن اگه مختلفه که نزدیک همسرتون باش
خود واقعیت باش گلم
بنظرم برو قهر که نیستین
جاریت هم فعلا چون دوره اونطوره باهاش، اونم به مرور بدتر از شما رفتار میکنه
اصلا نرو.شان خودتو پایین نیار.وارد بازی های مسخره اش هم نشو.
روز عروسی عین یه مهمون،برو و بیا
تموم
حالا که شوهرت پشتته رفت و آمد ت و کم کن . بهتر کمتر ببینیش
نرو خونشون یهو قبل عروسی شاید بحث پیش بیاد ناراحت بشی و کن بابا بزار هرچی میخواد بگه
باید دت به حال اون عروس بسوزه نکه حسودیش کنی
بزا حلوا حلواش کنه،دو روز دیگ معلوم میشه
تو کلا ریلکس باش تو عروسی هم همش خوشحال باش بی محلتم کردن اصلا به روی خودت نیار بشین میش خانواده و فامیلای خودت هرجا هم دعوتتون کردن یا شوهرت برد برو وگرنه کلا هیچ کار اضافه ای نکن
مطمئن باش با این اخلاقی که گفتی بعد ها منت کاراشو روی سر این عروس تازه هم میذاره خونشون نرو اما عروسی رو خیلی ساده عین یه مهمون برو و برگرد
عین یه مهمون برو
وارد بازی کثیفشون نشو
دوروز دیگه عروس دومی حقشونو میذاره کف دستشون
اما اگه بفهمه تو داری حسودی میکنی اونم حسابی باهاشون خوب میشه بعد تو باید یه عمر حرص بخوری
پس برو خیلی محترم و بیخیال..... هرکاری کردن برا اون عروسه حتی به روی خودت نیار
تا دعوتت نکردن نرو یعنی تا نگفتن بیا نرو اونجا خوش باش اون بنده خدا بعدن ذات واقعیش میبینه زندگی ما رو تعریف کردی هرکاری میکنه من واریم بندازه به جون هم من کلا گذاشتمشون کنار فقط به خاطر شوهرم میرم
