بالاخره بعد شش سال اراده کردم و به قصد طلاق اومدم خونه مامانم

کاش منم متنفر بودم بعد هزار بتر خیانت😔

حالا هم همه بهش حمله کردیم. بحث طفل معصوم و بی گناهه

درست میگین ولی ما کامل تو جریان زندگی هیچ کس نیستیم از چهار خط واقعا نمیشه حقو به کسی داد یا سرزنشش کرد

خصوصا که استارتر میگه بچه اش ناخواسته بود

حالا فک کردی خودت همیشه جوان میمونی مودب باش این چه طرز حرف زدنه تو الان داری به تموم ۳۵ ساله ها هم توهین میکنی

گستاخ

کاش شوهر من از بزرگتر بود ولی ما فقط یه هفته اختلاف داریم و من با آوردن بچه شکسته شدم یه جوری ولی ماشالله شوهرم جوان هر روز رابطه میخواد من حوصله ندارم اصلا زن باید چند سال کوچیکتر از مرد باشه

☹️☹️☹️☹️

بچه به هر حال بزرگ میشه اون آقا هم گناه دارن چرا اسب بعد از شیش سال اقدام کرده

چی بگم گلم من قضاوت نمیکنم زندگی خودشه

خب شش سال بوده از شوهرش متنفر بوده . تو این شش سال طلاق میگرفت. از من که از ازدواج تا پسرم دو سال بود ولی چون این دو سال جدا نشدم و بچه دار شدم تا الان که شونده سالشه خودم رو فداش کردم.

بد شانسیه مرد هستش

رحمت بهت

اگه شب عروسیش ناخواسته باردار شده بود همه بهش حق میدادن ولی شش سال خیلی زیاده.

بی عشقی خیلی سخت. باعث خیانت میشه

اسی خانم اینکه فیکی یا واقعی مردی یا زن مهم نیست واسم، ولی توجه منو جلب کردی

درحالیکه اکثر کاربرایی که ریختن تو تاپیکت عقده ای نفهم بیسواد و احمقن و شدیدا گه میخورن بعضی هاشون

جوری زر میزنن انگار زندگی خودشون طبق معادلات ریاضی فیزیک پیشرفته بدون نقص و اشتباهه🤔😂

اما نحوه ی واکنشت به این احمق ها عالی بود😂👏اگه دقت کنی دارن باخودشون مکالمه میکنن مثل خلا

هوش تو فراتر از این مخ گندیده هاست هرکاری که فکر میکنی درسته انجام بده عشقم

نمیدونم این پستم رو میخونی نمیدونم اهمیت میدی یا حرف حرف خودته نمیدونم که اون چیزی که میخوام بهت بگم درک میکنی یا نه ولی شخصیت تو الان یه مادر که باید مسئولیت پذیر باشه در قبال بچه ای که خودش هیچ نقشی داخل به دنیا آمدنش نداشته این که میگی من اراده کردم اومدم خونه مادرم نشون دهنده چی؟؟ضعف درونی هست که فکر میکنی با اومدنت به خونه مادرت تلافی سال هایی که علاقه چندانی به همسرت نداشتی در آوردی تو الان یه مادری نه یک همسر معمولی میدونی حتی اگر شش سال پیش بر حسب منافع بر حسب بی تجربگی نداشتن علاقه و یا حتی بدون رضایت دلت با همسرت یک زندگی مشترک شروع کردی باید تاکید میکنم باااید دلت رو با همسرت صاف میکردی شش سال پیش آنچنان جزو گذشته ای محسوب نمیشه که بگی دخترا از حرف پدر و مادر شون پیروی میکردند

لب کلام من این الان که مادری باید بدونی فرزندت به تو و پدرش برای رشد مناسب و تکامل شخصیتش احتیاج داره اون بچه الان بچم ماهش هست شش سال دیگه بره مدرسه دست بچه های دیگه رو داخل دست پدرشون ببینه میاد یقه تو رو میچسبه مامان بابای من کجاست چرا نمیاد مدرسه دنبالم چرا نمیبرم پارک و شهربازی اونموقع است که تویی که خودت قانع کردی من از پس خودم برمیام من زن مستقلی هستم به خودم احترام میزارم های های به حال خودت گریه میکنی

کلاما در اشتباهی