وقتی باردار بودم همش میگفتم ایشالله دختره
رفتم سونو و دکتر گفت دختره بچتون از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم
همش تصورم یه دختر تپلی قشنگ و شیرین زبون بود
همش کارای دخترونشو تصور میکردم ذوق میکردم خوشحال بودم دیگه آخه دنیای دختربچه ها قشنگه
ولی حیف و صدحیف
برای دل خودم نوشتم اینجا بمونه اگه خدا خواسته قلبیمو میداد چرخ فلکش از کار میفتاد
این رسم خدا و بندگی نبود