2777
2789

حس میکنم مزه ی دانشگاه رفتن رو نچشیدم

سال سومم و فکرم مدام دنبال کنکور مجدد دادن

نه جوون کنکور دادن دارم و نه تحمل اون مکان رو

میگفتن بری کارورزی درست میشه

ولی من از وقتی ک رفتم کارورری هر روز ب خودم میگم چجور ۳۰ سال تحمل کنم

راستش معلمی شغل مقدسیه و برای ادنایی ک وجدان دارن شغل بسیار سخت.... خیلی باید مواظب رفتارات باشی💔

هیچ وقت فکر نمیکردم تو ۲۱ سالگی چنین شک بزرگی داشته باشم😭

یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ

شغل یکنواختی هست متاسفانه

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)|| از من انسان جدیدی ساخته شده،کمی بی عاطفه تر کمی قدرتمند تر، کمی اجتماعی تر، اما در حق مردم مهربان تر شده ام، هنوز اعتقاد دارم اعمال انسان به او برمیگردد، از نگاه به گذشته بدم می آید، گذشته برای من تمام شده(1 آذر 1404)|||

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یعنی محیط دانشگاه رو دوست نداری یا از معلمی خوشت نمیاد؟جو دانشگاه فرهنگیان چطوره؟

من دائم دخترم تشویق میکنم درس بخونه دانشگاه فرهنگیان قبول بشه

دلم گرفته از این روزها ،دلم تنگ است ،میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است.....
حالا بزار بری مدرسه تدریس کنی میفهمی😂ولی جدی به چشم شغل اصلی نگاش نکن کلا چند ساعت تو روزه

شما معلم هستین؟🥲

من کارورزی میرم نهایت تا ۱۱ صب میتونم تحل کنم

اونم هیچ کاری روی دوشم نیس

اگه معلم باشین ازتون چنتا سوال داشتم🥲🙃

یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ
شغل یکنواختی هست متاسفانه

همه ی شغلها بعد از چند وقت یکنواخت میشن،اما هب معلمی اعصاب میخواد،ولی مزیت هم داره،مخصوصا برای خانمها

دلم گرفته از این روزها ،دلم تنگ است ،میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است.....
حالا بزار بری مدرسه تدریس کنی میفهمی😂ولی جدی به چشم شغل اصلی نگاش نکن کلا چند ساعت تو روزه

شما معلمید ؟ چرا فکر میکنی چند ساعت توی روزه فقط ؟ معلم بعد که رفت خونه باید برگه تصحیح کنه . برای فرداش سوال بنویسه . گاهی لازمه محتوای اموزشی ببینه ببینه برای فرداش چی میخاد درس بده .

یعنی محیط دانشگاه رو دوست نداری یا از معلمی خوشت نمیاد؟جو دانشگاه فرهنگیان چطوره؟من دائم دخترم تشویق ...

من هدفم بزرگتر از فرهنگیان بود

مجبور شدم برم فرهنگیان

محیط دانشگاهش خیلی بد نیست

من برام مدرسه سخت هست

ادم با حوصله ای نیستم متاسفانه

یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ
خیلی از شغلا یکنواختنولی فرهنگیان اگه ادم باوجدانی باشیاون زحمتی ک میکشی، در برابر ارزشی ک برات دارن ...


عزیزم همه مشاغل همینه، فقز باید عشقی که به کارت داری به سختیاش بچربه.

منم پرستارم، تو درد و مریضی و بدبختی میرم سرکار درصورتی که همیشه ازم طلبکارن و انگار ارث پدرشون رو خوردیم

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)|| از من انسان جدیدی ساخته شده،کمی بی عاطفه تر کمی قدرتمند تر، کمی اجتماعی تر، اما در حق مردم مهربان تر شده ام، هنوز اعتقاد دارم اعمال انسان به او برمیگردد، از نگاه به گذشته بدم می آید، گذشته برای من تمام شده(1 آذر 1404)|||

شما معلمید ؟ چرا فکر میکنی چند ساعت توی روزه فقط ؟ معلم بعد که رفت خونه باید برگه تصحیح کنه . برای ف ...

شما معلم هستین؟

میتونم بپرسم چه پایه ای؟

راضی هستین؟🥲💔

یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ
عزیزم همه مشاغل همینه، فقز باید عشقی که به کارت داری به سختیاش بچربه.منم پرستارم، تو درد و مریضی و ب ...

راستش من بین پرستاری و معلمی شک کردم

خودم میگفتم پرستاری

ولی خانواده اصرار زیاد داشتن ب فرهنگیان

خیلی وقتا فکر کنکور مجدد به سرم میزنه

یَا رَفِیقَ مَنْ لا رَفِیقَ لَهُ
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز