میپرسه بعد چتد دیقه یادش میشه داعم ک این فکرا رو نمیکنه چند وقت یه باری میپرسه فکر کنم بیشتر چون روزمرگی براش تکراری شده به اینده فکر میکنه مثلا میاد میگه خب این همه غذا بخورم ک اخرش بزرگ بشم چی قراره بشه میگم بهش مثلا درس بخونی یا مثلا عروس میشی بازم گریه میکنه میگه نه اونجوری هم از تو دور میمونم
پسر من ۷ سالشه بغلم میکنه میگه اینقدر عاشقتم دوست دارم میخوام وقتی مردی اسم تورو بذارم رو دخترم😂
ببر دکتر حتما
بهش بگو من خیلی مواظب خودمم و قراره خیلی طولانی عمر کنم و سالم و سرحال باشم
خیالش رو راحت کن حتما
اره تازه اینا با این فسقلی بودناشون از الان سر لباس دعوا میکنن لباس هم دیگه رو اشتباه میپوشن 🤣کوچیکه میره لباسای بزرگه رو میپوشه و میگه این دیگه اندازه منه مال خودم شد از الان ب بعد ولی اگر بزرگه دست ب یکی از لباسای کوچیکه بزنه واویلا یک جنگی راه میندازه از اخر میاد میگه آبجی مو ببر بفروش تا هی لباسامو دست نزنه🤣
ای بچمممم ببینم چی بوده که این ذهنیت براشون شکل گرفنه
براشون توضیح بده تا شماها مامان نشید من هیچیم نمیشه
یادمه بچه بودم زن همسایمون همسن مامانبزرگم بود اومد داشت به مامانم دلمه درست کردن(مادربزرگم فوت شده بود)یاد میداد گفتم خب خوبه مامان توام بمیری منم میرم پیش این خانم یاد میگیرم😐😐😐😐😐
اره بعضی وقتا اینجوری میگه میگم اگر دختر خوبی باشی نمیمیرم و ادما از زیاد تمیز کردن اتاق بچه ها مریض میشن و اگر نمخای چیزیم بشه کمکم کن و اتاقتو جمع کن یا میگم برو با اسباب بازیات برام غذا مقوی بپز بخورم تا نمیرم اینجوری اسم غذاهایی ک خودش زیاد دوست نداره رو هم بهش میگم ک یاد بگیره بخوره چون بد غذاست یه مقدار
شاید از نظرت خنده دار بشه ولی برای اون یه استرس بزرگه..ترس از دست دادن والدین..خودمم داشتم... همیشه فکر میکردم مثلا از مدرسه میام نکنه پارچه سیاه دم درخونمون زده باشن..یا مثلا نگاه میکردم توخواب نفس میکشن؟؟؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
