شوهر بچه ننه درست نمیشه مگه ده بیست سال دیگه که سرش به سنگ بخوره
حتی اگه هزار کیلومتر هم فاصله باشه باز هم همینه
یه روز همکار اقام میگفت اوایل ازدواجمون هر سال عید تمام تعطیلات بدون استثنا رو میرفتیم خونه مادرم زنم گریه میکرده من راحت نیستم و فلان من باور نمیکردم میگفتم مگه اینجا چشه
میگفت حالا ک ۲۰ سال میگذره میفهمم زنم چقدر صبور بوده
الان شب محاله خونه ی مادرم بمونم باید برگردم بیام خونه خودم
مردا مگه سنشون بره بالا تر بفهمن