من پزشکی خوندم
تعهد خدمت داره باید برم روستا کار کنم
یه روستاییم انداختنم که وسط کویره
نمیتونم ازدواج کنم مثل تبعید گاه میمونه این روستا کدوم مردیه که پاشه با من بیاد؟ شغل خودش چی میشه؟!
حالا یه خواستگار لیسانس یک ماهه برام پیدا شده اوایل براش توضیح دادم شرایطو قبول کرد
منم به همین دلیل باهاش ادامه دادم
خیلیم ادعای عشقش میشد
تفاوت اعتقادی داریم امشب بحث شد گفتم توقع ندارم نماز بخونی روزه بگیری ولی خط قرمزم مشروبه
شروع کرد بحث کردن که مگه مشروب چیه کجا گفته اصلا مشروب حرامه؟
بعد گفتم کسیو دوس داشته باشی انقدر سخته کاریو نکنی به خاطرش؟
گفت تو چی منو دوس داری؟ گفتم آره میگه اگه بخوام یه کاریو نکنی چی میگی؟
گفتم اگه خلاف نظر خدا نباشه حتما
میگه تخصص نخون یا منم میرم دوتا زن میگیرم
واقعا خاک بر سر من که به خاطر درس خودمو بدخت کردم و الان مجبورم با هر کس و ناکسی هم کلام بشم از ترس اینکه مجرد نمونم