توانایی خرید خونه و مستقل شدن رو دارم میخوام یه خونه بگیرم اما نمیدونم زندگی کنم یا پیش خانوادم باشم میترسم کار پیدا نکنم تو خرج و مخارج بمونم ۲۸ سالمه و دارم طلاق دومم میگیرم بچه ندارم بنظرتون چیکار کنم
وقتی شوهرم نمیخواد زندگی کنه گفته دلمو زدی دلیل موجه هم نداره بچه هم نمیخواد تا اخر عمر صبح تا شب تن ...
نه عزیزم کاملا حق داری خاک بر سر همچین مردایی که با احساس یه دختر بازی میکنن ان شاالله خیر نبینن و بیشتر اون خانمهایی خیرو خوشی نبینن که با مرد متاهل چت میکنن و ...
وقتی شوهرم نمیخواد زندگی کنه گفته دلمو زدی دلیل موجه هم نداره بچه هم نمیخواد تا اخر عمر صبح تا شب تن ...
تا جایی که میتونی یه خونه بخر بده اجاره یه پولی دستتو بگیره یکم خودتو جمع کردی مستقل شو.لطفا دیگه ازدواج نکن به هدفات برس
❤️چجوری میشه یکی رو که بیشتر سالای عمرتو باهاش زندگی کردی اینقدررر نامرد ازآب در بیاد❤️چقدر سکوت سخته وقتی پراز حرفی ❤️تراپیستم عجیبترین جمله ی ممکن رو بهم گفت :"《 میدونی چرا تغییر سخته؟چون ادمی رنج آشنا رو به خوشی ناآشنا ترجیح میده.از دایره ی امنت بیرون بیا 》 سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز💥 میدونم آخر قصه تلخ این روزام شیرینه..یه حسی ته دلم داره میگه تو کمکم میکنی میدونم .ایمان دارم بهت...تو از اعماق دلم خبر داری.خداجونم شکرت برای تمام داشته ها...✌️✌️
حتی اگه خانواده ی خوبی هم داشته باشی به نظرم مستقل شو کار هم پیدا میشه ولی متاسفانه حقوقش کمه
میتونی داخل خونه لباس هم بفروشی
😍خدا روزی رسان شکست ناپذیر من است و هم اکنون مبالغ هنگفت پول در پناه لطف الهی و به شیوه هایی عالی به من میرسد😍😍😍😍😍😍😍 گاهی هیچکسی رو نداشته باشی بهتره !!! باور کن بعضیا تنهاترت میکنن 🌹🌹🌹
عزیزم اگه خانواده درست درمونی داری ک آخر و عاقبتت براشون مهمه با خانوادت زندگی کن
اگه ن حمایتگر نیستن اول از همه ی خانه برای خودت بگیر و مستقل بشو بعدشم برو یه کار برای خودت دست و پا کن ...موفق باشی💓❤️
من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند .شکست نه برای پنهان کردن است نه برای پنهان شدن .می گویند از صبح بنویس . از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت . باران پنجره ی چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال . اما من گمان می کنم این خیلی خوب است ک نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم .بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز .ک حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است . قیمت وفا شاید گران تر از آن بود ک بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش بر آید . سقف اعتماد تعمیری ست . مدام چکه می کند .آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او ک باید پر باشد خالی ست .نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را .مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی ک درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند . خلاصه غم سنگینی ست اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست . می شود در عین بازنده بودن سر بلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد . قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست . بی علاج ست . دانستنش آدم را کم کم می کشد . گریه ی شبانه می آورد . اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی ست ....اون یکی رو جز من داشت ....سکوت می کنم تا ب خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد . گریه می کنم باشکوه . مثل اقیانوس . بلند مثل اورست . او نمی شنود و نمی داند که ماه . خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست . یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است .... چی کار کرد این دل سادم .... که از چشم تو افتادم ؟؟؟ ...اینقدر روز و شبامو خونه ی ستاره کردی.... ک ب یادم نمی مونه نامه هامو پاره کردی....