همسایه مامانم پسردارن..خیییلی وقته ندیدهبودمشون..کلا مادر پدر شون مردن اینام هرکی رفتن پی زندگیشون..یه پسر مجرد منده..اونم سنش یکمی ازم بیشتره...و خب چون پسر همسایه مون بود خییلی خاطره داریم..با بجه ها توکوچه بازی واینا..رقت امد خانوادکی..خلاصه نزدیک ۵..۶سالی میشد ندیدمش..امروز از خونه ماوانم اومدم بیرون دیدم درخونه شونوایستاده بااقای اونیکی همسایه صحبت میکنه..وای خدا...انکار چشام برق بزنه ..که وای ایناووومده....مث بچه ها..بلند بلند سلامش کردم...گفتم واای سلااااامممممم...خووووبییییییی...چشممممم روشن باااااااشه شما روددیییدموممم...😃😃😃😃
خودپسره😅
همسایه بغلی😲
من اون لحظه🤩🤩🤩🤩🤩
اصلا عقلم کارنکرد اون لحظه ک این حرکت چقدررزشته...
ده قدم ک رفتم فهمیدم چی گفتم😰
چقدر زشت شد..اخه چی فکرکنن پیش خودشون