اشتباه من این بود بعد از تموم شدن رشتهای که سالها براش زحمت کشیدم، خواستم لیسانس یک رشته دیگه رو هم بخونم که شاید به خواسته قبلیم نزدیک بشم.
ولی الان که اواسطش هستم میبینم واقعا آخرین چیزی که الان دلم میخواست درسه.
دلم دور دور میخواد. با همسن و سالهای خودم گشتن میخواد.
دلم میخواد مجرد بشم یه مدتی.🥺 دلم از درس فراریه. متنفرم از هرچی کتاب و درسه. مگه سواد داشتن توی این دنیا چه مزیتی برامون داره آخه؟! 🤕 ولی این راهیه که اومدم و نمیتونم رهاش کنم. و چقدر تلخه مجبور بودن....
از همه بدتر اینه که بعد این همه سال هنوز وقتی باید درسی رو ارائه بدم، از استرس میخوام خفه شم.