2777
2789

قضیه بر میگرده به اوایل ازدواجم 

تازه عروسی کرده بودم اینا هر روز هر هفته خونه من پلاس بودن دسته جمعی با بچه هاشون ارزو موند تو دلم اوایل ازدواج با همسرم تنها باشم یا بیرون درست و حسابی رفته باشم همش مزاحم من بودن. 

یبار نشد اونا بگن توام بیا زنگ بزنن اصلا تو رو شون ندیدم برم خونه هاشون اون موقعه ها 

پسرم بپنیا اومد بدتر شدن هر روز روز خونم بودن نتوستم با بچم کیف کنم نتونستم تایمی که بچم خوابه استراحت کمم. بچم رفلاکسی بود باید تو سکوت خلوت استراحت میکرد اینا هی میومدن خوابشو بهم میزدن هی بغلش میگرفتن. 

تمام اون روزا برام عقده شده. 

وقتی ام میومدن زنگ نمزدن مدام پشت در خونم بودن. 

چند ماهه که دیگه زیاد نمیان چون خیلی گلایه کردم بهشون بدشون اومده 

یکیشون که کلا قهر کرد از خواهرای شوهرم. 

از این میسوزم چرا انقد خونم باید پلاس نیبودن چرا نگفتن تازه عروس دامادن چرا نگفتن تازه مادر شده با بچه اش نیاز ب استراحت داره. تمام اینا کینه شدن. بجایی رسیدم متنفرم بیان. 

بچه هاشونم اگه سر زده بیان خونم بدم میاد دیگه ازشون دلم نمیخواد راهشون بدم دیگه

وقتی حالم بده یادم میاد که خدارو فراموش کردم.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

حق داری نمی‌دونم بعضیا چرا خودشونو اینجوری بی حرمت میکنن بشینین سر خونه زندگیتون دیگه!!!

وقتی میان یاد اون موقعه ها میوفتم نفرتم بیشتر میشه

وقتی حالم بده یادم میاد که خدارو فراموش کردم.

قطع رابطه نکن. بهشون بگو من با دعوت جایی میرم دوست ندارم کسی هم بی دعوت خونم بیاد. چند ماهی یه بار خودت دعوتشون کن. غیر از اینم خواستن بیان. اگر سر زده اومدن در رو باز نکن. اگر هم که زنگ زدن بگو آمادگی الان ندارم خودم دعوتتون می کنم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز