سلام🌹
حسادت یه حس غیرقابل انکار هست و احتمالاً حداقل برای هرکدوممون یکبار پیش امده اما برای بعضیها تبدیل به بیماری شده.
دیشب توی تاپیکم یه کاربری کنجکاوم کرد تا تاپیکهای یه کاربر دیگر که خیلی بهم توهین کرده بود رو چک کنم و دیدم این کاربر در زندگیش مشکلات زیادی داره هم عاطفی هم مالی و درگیر حسادت به افراد زیادی هست.
من ریپلای نکردم و مشکلاتش رو بهش یادآوری نکردم و اصلاً بیاحترامی نکردم چون بر این باور هستم که ما اینجا امدیم تا با هم درد و دل کنیم و تبادل نظر کنیم نه اینکه تاپیکهای درد و دل قدیمی رو توی سر هم دیگه بزنیم.
حالا من امدم در راستای آرامش بخشیدن به امثال اون کاربر تاپیک بزنم نه سرزنش
شاید شعاری باشه ولی شما فقط ظاهر زندگی اون فردی که بهش حسادت میکنید رو میبینید و درگیریهای ذهنی اون رو نمیبینید.
از جایی که من فقط میتونم باطن زندگی خودم رو ببینم باز زندگی خودم رو مثال میزنم.
هردفعه که میگم دیگه در مورد زندگی مشترک قبلیم حرف نزنم باز متاسفانه موضوع به اون ربط پیدا میکنه😅
چندسال پیش من در یک پروژهای یه کارگر روزمزد داشتم که مثل بقیه روزی ۲۵ هزارتومن حقوق میگرفت ( عرف اون سال همین بود)
یک روز امد صحبت کرد که حقوق دو سه روز رو پیش پیش بگیره گویا همسرش باردار بود.
یکبار هم وسط روز ول کرد با همسرش رفت سونوگرافی
منم اونموقع باردار بودم ولی باید همهی کارهام رو انجام میدادم و سرکار هم میرفتم؛ یهکار پراسترس و سنگین
یه جورابی حس بدی دست داد وقتی دیدم یه مردی وسط روز با خواهش و تمنا از کارفرماش اجازه میگیره تا با زنش بره سونوگرافی
تا بره برای زنش میوه بخره
ولی شوهر من (شوهرسابقم)هیچی به هیچی
وقتی رفتم خونه بهشدت دعوا کردیم بهش گفتم مردم چقدر برای بچه و زنشون ارزش قائل هستن ولی تو حتی ما رو گردن نمیگیری
بهش گفتم اون دلش نمیاد زنش تنها بره سونوگرافی ولی تو سونوگرافی که هیچ حتی وقتی توی یه شهر غریب من حالم بد شد نیومدی دنبالم
اونم برگشت بهم گفت من رو در شرایطی قرار نده که آرزو کنم جای یه کارگر باشم تا زنم ازم راضی باشه.
گفت شرایط من و اون فرق داره اون برای رفتن باید از تو اجازه میگرفت ولی اون روز دنبال تو امدن برای من تبعات زیادی داشت.
بعد از اون دعوا برای من یه سرویس طلا خرید و برگشت گفت این حقوق نصف سال اون کارگره؛ هنوزم دلت میخواست جای زن اون باشی که حتی پول دکتر هم آماده نداشته؟
من به اون گفتم همه چیز پول نیست ولی ذهن خودم درگیر شد؛ که زندگی من بهتره یا اون زن؟
شوهر من عاشقتره یا شوهر اون؟
میخوام جای اون باشم یا نه؟
من بچهام رو سقط کردم ولی بچه اون سالم و سلامت متولد شد یه پسر سفید و خوشگل
مادرشوهرسابق منم خیلی آرزو داشت که من پسر داشته باشم ولی خب خداروشکر کلاً فرزندی از پسرش ندارم
درحالیکه اون زن از تولد فرزندش خوشحال بود من بدون اینکه بعد از سقط استراحت کنم میرفتم سرکار
اون زمان خیلی شرایط شغلیم سنگین بود هی از این شهر به اون شهر با فشار کاری بالا
چه شبهایی هم که تو خونه پای لپتاپ چشمم میشد کاسه خون
خلاصه بخوام بگم امثال اون زن نمیتونن من رو با وجود این همه مشغله بخاطر انجام ندادن کارهای خونه سرزنش کنن؛ من هم نمیتونم اونها رو بخاطر درس نخوندن و کار نکردن سرزنش کنم
من نباید بخاطر اهمیت ویژه شوهرهاشون و خیلی چیزهای دیگه به اونها حسادت کنم
اونها هم نباید بابت ویژگیهای مثبت زندگی من و امثال من به ما حسادت کنن
چون هرکدوم از ما وضعیت امروزمون رو سالها پیش یا خودمون انتخاب کردیم یا شرایط خانوادگی و جامعه برامون انتخاب کرده پس جایی برای این حرفها نمیمونه
فقط تاپیک رو زدم که بگم هرچقدر هم که به زندگیتون دید منفی دارید یه نفر از بیرون هست که داره با دید مثبت بهش نگاه میکنه❤️پس خوشحال باشید❤️
از طرفی اونی هم که بهش حسادت میکنید زندگیش یه نقطه تاریک داره پس زندگی هیچکس ارزش این رو نداره که بهش حسادت کنید و خودتون رو دچار ناراحتی کنید
مراقب روح خفنتون باشید💚