سر کوچه مون بقالی
دو تا دخترم ۷ و ۸ ساله گفتن با هم بریم زود خوراکی بخریم بیایم منم گفتم باشه
رفتن ی ربع گذشت نیومدن
رفتم تا بقالی سر کوچه فروشنده گفت اینجا نیومدن
تو سرم زدم حضرت ابوالفضل رو صدا زدم داد زدم
گریه کنان تو کجا دوییدم اومدم دیدم در خونه هستن نگو رفتن از ی بقالی دیگه خوراکی خریدن
فقط مردم ب خدا ......تا ساعت ها دست و پام یخ بود😭😭😭😭😭😭😭