حرف های دختر خالم آتیشم زد

خانوما من پدرم فوت کرده و وضع مالی ضعیفی داشتیم و من مدت ها بود آرزو داشتم ک جراحی زیبایی انجام بدم خدا قسمت کرد پول هامو جمع کردم و عمل کردم و اینم بگم (اینا از ما توقع دارن ک همه چیمونو گزارش بدیم ولی خودشون هیچی به ما نمیگن اینم از سادگی مادرم هست ک از اول ما رو خفیف کردع پیش اینا )خلاصه اینا عکس منو تو اینستا دیدن و گوشی مادرم رو از جاش دراوردن انقد زنگ زدن ک بیان خونمون صرفا برا فضولی ؛ دخترخالم اول ک اومد خودشو زد به اون راه بعد گف تو عوض شدی انگار ک مثلا نمیدونه من چه تغییری کردم منم گفتم وا ینی نمیدونی گف فلان جاتو عمل کردی...گفتم اره فوری ربط داد به وضع مالی من ک چند عمل کردی منم کمتر گفتم قیمتو بهش گف اخه الان این قیمت عمل نمیکنن منم گفتم از قبل ریختم پولشو گف والا میارن روش تمام تلاششو میکرد دروغم رو دربیاره گف اخه تو میگی فلان ماه عمل کردی ینی از اونموقع ما ندیدیم همو چرا نگفتی به ما ....هزینه داروهات چند شد خودشم با کنایه میگف ک انگار تو فقیری از کجا این پولو اوردی منم گفتم پولای خودمه جمع کردم گفتم به هیچ احدی ربطی نداره کم موند تو دهنش بیاد ک تو کار نمیکنی از کجا پول اوردی ؟ خلاصه انقد حالم خراب شد از بی پدریم اینکه چقدر وقیح و نترس هستن ک به راحتی هر سوالی میخوان میپرسن  بعد هم تو فامیل آبرومون رو میبرن عمدی