تو ی گروه سه نفره منو و عشقم واجیش فقط سه تایی مون هستیم چونکه هر کدوم ی شهریم اینجوری بعضی موقعه از حال هم باخبر میشیم.بعدنوشتم عشقم فک کنم اجی نیاد توهم خسته ای برو بخواب.بعد نوشت ک اون خو الان داره با چراغ قوه گوشیش دنبال گوشیش میگرده
گفتم والا این خصوصیات عشق خودته.بعد نوشت اره عزیزم و بعدش این داد احساس میکنم باید دعوا میکردم ولی با خنده ردش کردم حالا ب ذهنم اومده دارم حرص میخورم