از همه چیز محدودم کرده دلم می خواد موهامو رنگ کنم بینیمو عمل کنم یه دست بکشم رو صورتم لباسای شیک و گرون بخرم با دوستام بگردم تفریح کنم کیف کنم ولی از همهچیز محدودم فقط خونم اونم نمی ذاره حداقل یه رنگ و رخی وا کنم خودش مجرد بوده محدود بوده عقده اونموقعهاشو سر من خالی می کنه معتقده دختر باید شوهر کنه که این کارا رو کنه یا اگه موهاشو رنگ بذاره خ.رابه . هعی کاش شوهر بود شوهر میکردم از دستش راحت میشدم
فقط می تونم بگم هر چیزی تو یه سنی شوق و هیجان داره وقتی بگذره دیگه اون شوق وجود نداره و چند ساله دیگه کسی جوابگوی حسرتهای من نیست