وای یکبار مامانم اینجوری شد رفت تو شیشه مغازه ، بعد خودش عصبانی شد و اخم و تخم ،ولی من انقد خندیدم اشکام میریخت ، انقد من خندیدم خودشم خندید ، بعد اینهمه سال خاطره خنده داری شده برامون
تازه یکبارم هتل بودیم با خالم اینا
بعد شوهر خالم از همه زودتر رفت بیرون ، ما همه تو لابی بودیم که یهو خالم از آسانسور اومد بیرون و بدو بدو دنبال شوهرش ، صورتشو برگردوند به ما دست تکون داد و داشت میگفت ببخشید ببخشید که با سر محکم رفت تو شیشه ، ببین ما که همه ضعف کردیم از خنده ، پرسنل پذیرش هم دیگه نبودن ، نشسته بودن پشت میز ریسه میرفتن از خنده. هلاک شدیم انقد خندیدیم هممون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
