من صب ظرفارو شسته بودم (حجم زیاد )خونرو هم جمع کردم جارو زدم اشپزخونه ی ماه دست نخرده بود وظیفه خواهرمه اونکار بعد دیگ نکردم اونو اومد زد گفت چرا اشپزخونه دست نزدی درواقع خواهرام هیچ کاری نمیکنن کاری نداره ب من گیر داده ک همرو بکن منم نمیکنم باهم الان نمیحرفیم چون چهار پنج باره داره میرینه بهم من کوتاه اومدم دیگ نمیام