2777
2789
عنوان

بعد ازدواج

| مشاهده متن کامل بحث + 378 بازدید | 26 پست
شما خوبه سه سال گذشته من هنوز اولشه😑

چ بگم ... ماهم اولا شووور شوووق 

ولی الان انگار ن انگار 

کاش مجرد مونده بودیم

درس را برای فهمیدن دوست داشتم اما وقتی می‌دیدم میان این مدرسه‌ها، فهمیدن که نه، حفظ کردن مهم است، درس هم محبوبیتش را از دست داد و بزرگ‌ترین مقصرش همان معلم‌ها و نظام آموزشی ای بودند که آمدند و در گوشمان نوار پرکردند. نمی گفتند شعرهای نظامی را بخوانید و با لیلی و مجنون زیبایی عشق را بفهمید، می‌گفتند قافیه وردیف را پیدا کنید!به ما یاد ندادند آرایه‌ی عشق خسرو و شیرین راببینیم، فقط گفتند زیر آرایه‌ها خط بکشید!کتاب درسی به من یاد می‌داد انتگرال را، اما هیچوقت به من لا به‌لای آن هزاران صفحه درس،درس دوست داشتن و زندگی نداد، میان حجم عظیمآن کتاب‌ها نگفتند برای آرزوهایتان بجنگید...نگفتند چگونه با مشکلات روز مره‌مان دست وپنجه نرم کنیم و زخمی نشویم…

ببینید من همیشه غصه میخورم فکر میکردم شوهرم چون سنشپایین نبود این شکلی بیذوق بود پس کلا همینن؟تو عقد ...

نه بابا برا منم سنش بالاس .منم چن روزه براین فک میکنم شاید سنش بالاس هیجان ندارع 

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

آره والا بیشتر خوش می‌گذشت

چند سالتونه ؟ ازدواج سنتی بودین ؟؟؟ 

تو عقد نباید ایجور باشید چون تازگی دارید واسه هم ... عجیبه

درس را برای فهمیدن دوست داشتم اما وقتی می‌دیدم میان این مدرسه‌ها، فهمیدن که نه، حفظ کردن مهم است، درس هم محبوبیتش را از دست داد و بزرگ‌ترین مقصرش همان معلم‌ها و نظام آموزشی ای بودند که آمدند و در گوشمان نوار پرکردند. نمی گفتند شعرهای نظامی را بخوانید و با لیلی و مجنون زیبایی عشق را بفهمید، می‌گفتند قافیه وردیف را پیدا کنید!به ما یاد ندادند آرایه‌ی عشق خسرو و شیرین راببینیم، فقط گفتند زیر آرایه‌ها خط بکشید!کتاب درسی به من یاد می‌داد انتگرال را، اما هیچوقت به من لا به‌لای آن هزاران صفحه درس،درس دوست داشتن و زندگی نداد، میان حجم عظیمآن کتاب‌ها نگفتند برای آرزوهایتان بجنگید...نگفتند چگونه با مشکلات روز مره‌مان دست وپنجه نرم کنیم و زخمی نشویم…

نه بابا برا منم سنش بالاس .منم چن روزه براین فک میکنم شاید سنش بالاس هیجان ندارع

چون سالشه؟من تو عقدمون حدود ۳۵ بود شوهرم

بعد من بر هرچیزی ذوق داشتم اما اون ذوق های من رو

مخش بود اصلا اعصاب مراسمات و نداشت فکر میکرد

لوس بازیه

چون سالشه؟من تو عقدمون حدود ۳۵ بود شوهرمبعد من بر هرچیزی ذوق داشتم اما اون ذوق های من رومخش بود اصلا ...

منم بعضی چیزا دوست ندارع ولی اینکه برا خودم دیگه ذوق ندارع اذیتم می‌کنه 

استاتر جونم ببخشیدا رک میگم ولی راب.طه داشتید؟ 

اگر اره در دوران عقد نباید باشه چون آقا تخلیه احساسی میشن و دیگه ذوقی برای بعد نمیمونه براشون 

به خاطر همینه که میگن خوب نیست

💕 اگر حرفی زدم که کمکت کرد میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدنم یه صلوات بفرستی ...🙏⁦

آخه من ازدواج دومم هست .خودمم به این فک کردم اتفاقا

خوشگلم ایشالله خوشبخت بشی نگران نباش به مرور بهتر میشه شرایط

💕 اگر حرفی زدم که کمکت کرد میشه برای سلامتی و عاقبت بخیر شدنم یه صلوات بفرستی ...🙏⁦

ببینید من همیشه غصه میخورم فکر میکردم شوهرم چون سنشپایین نبود این شکلی بیذوق بود پس کلا همینن؟تو عقد ...

😐😶

من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند .شکست نه برای پنهان کردن است نه برای پنهان شدن .می گویند از صبح بنویس . از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت . باران پنجره ی چشمانم را شسته است . همه دلشان نقش های مثبت می خواهد و آدم های خوشحال . اما من گمان می کنم این خیلی خوب است ک نمی توانم ادای آدم های خوشبخت را در بیاورم .بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز .ک حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است . قیمت وفا شاید گران تر از آن بود ک بهانه ی دوست داشتنی زندگیم از عهده ی داشتنش بر آید . سقف اعتماد تعمیری ست . مدام چکه می کند .آغوش ترانه ها همچنان از عطر تن او ک باید پر باشد خالی ست .نمی توانم باورش کنم نه رفتنش و نه ماندنش را .مهم نیست تمام سرزنش ها را می پذیرم به بهانه ی تولد حقایق غم انگیزی ک درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند . خلاصه غم سنگینی ست اگر سر نخواستن دلی دعوا باشد . اما همیشه حق با برنده ها نیست . می شود در عین بازنده بودن سر بلند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا گدایی کرد . قرار بود حقیقت را بگویم سخت ست . بی علاج ست . دانستنش آدم را کم کم می کشد . گریه ی شبانه می آورد . اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی ست ....اون یکی رو جز من داشت ....سکوت می کنم تا ب خاک سپردن آخرین خاکسترهای آرزوی بر باد رفته ام آبرومندانه باشد . گریه می کنم باشکوه . مثل اقیانوس . بلند مثل اورست . او نمی شنود و نمی داند که ماه . خوشبختی مشترک همه ی بی ستاره هاست . یک سوال کوچک می ماند برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال فکر آشفته ی من است .... چی کار کرد این دل سادم .... که از چشم تو افتادم ؟؟؟ ...اینقدر روز و شبامو خونه ی ستاره کردی.... ک ب یادم نمی مونه نامه هامو پاره کردی....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز