2777
2789
عنوان

به نظرتون شوهرم به ارتباط من و داداشم شک داره

| مشاهده متن کامل بحث + 4954 بازدید | 155 پست

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

شوهرت مریضه و کیس بستریهداری هنوز باهاش ادامه میدی؟

یه لحظه خوبه مثلا دوروز 

کافیه یچیز بگم مثل امروز که برم دکتر با مامانم اینا

سریع دعوا داریم.

نه تصمیم دارم جدا بشم و دنبال یه بهونم .

بعيده در اين حد مريض باشهتويم به رابطه ش با خواهرش گير بده

خودش با اونا رفت و امد نمیکنه زیاد.

حتی بهش گفتم خب خودت بری خونه خواهرت چی مگه جیه

گفت من نمیرم که خرف درنیارن

یه لحظه خوبه مثلا دوروز کافیه یچیز بگم مثل امروز که برم دکتر با مامانم ایناسریع دعوا داریم.نه تصمیم ...

بهونه نیاز نیست

از نظر روانی سالم نیست

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

بعد اگه با یه فروشنده مرد یا راننده اسنپ یا هر مردی حرف بزنی چی میگه؟؟

دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت،حرکت کرد زمین بعد زمان شکل گرفت ،مژه ات تیر کجی بود برای پرتاب،چون که ابروی تو خم گشت کمان شکل گرفت ،همه انگار که ناخواسته لبخند زدند ،نامت آن لحظه که در بین دهان شکل گرفت،حفره ای بود پر از خون وسط سینه من ،مهرت افتاد به قلبم ضربان شکل گرفت ،تا که سلمان وسط ظهر پس از نام نبی ،اشهد ان علی گفت اذان شکل گرفت ،مثل خونی که در رگ های بدن جریان داشت شیعه گی  نیز پس از این جریان شکل گرفت 😍😍برای حاجت روا شدنم یه صلوات میفرستی 

بهش بگو منظورت از این حرفا چیه که پیشش نرو این کارو نکن اون کار نکن بگو اون داداشمه داداشم. الان نگی ...

مامان خودمم همین بود .

فک کن خونمون میبرم کلا دوساعت میذاره بمونم ! اونم خودش میبره و میاره.

بابای منم اینجوری بود الان بهتر شده البته فکر کنم دارو مصرف می کنه

من میرفتم اتاق داییم که شش سال ازم بزرگتره و پای لپ تاپ بودیم راجع به برنامه نویسی و این چیزا حرف میزدیم بابام اخماش رفته بود تو هم بعدم مامان بابام دعوام کردن که نزدیکش نشو اون پسره تو نباید نزدیکش بشی. جفتشون مریضن. داییمم خیلی مظلوم و سر به زیره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز