امشب قرار بود بریم خونه خواهر شوهرم قبل از اینکه بریم یک ساعتی زمان داشتیم
من از سر کار اومدم دنبال همسرم که بریم مهمونی
دیدم مسیر رو عوض کرد و رفت سمت مغازه چرم فروشی
بهش گفته بودم کفش نیاز دارم
من رو برد و گفت کادوی روز زن و سالگرد ازدواجمون یه کفش بردار
کفش ها رودیدم و نپسندیدم در همین حین همسرم گوشیش زنگ خورد از محل کار رفت جواب بده دقیقا دو دقیقه بعدش گوشی منم از محل کارم زنگ خورد و من دیدم خب شرایط هست جواب دادم؛ تماس من ۷ دقیقه ای طول کشید و تا محل مغازه بعدی طول کشید من دیدم داره عصبانی میشه سریع قطع کردم؛ وسط مغازه شروع کرد به اخم و تخم و گفت بیا بریم دیگه رفتیم تو ماشین هرچی تونست به من گفت منظورم ناسزا نیست ولی بسیااااار با داد و تحقیر و من هم فقط سکوت کردم؛ و به سمت خونه خواهرشورم راه افتادیم