چی میشه یعنی
اگه از ذهنم بیرون نره چی
اگه ازدواج کنم و ازدواج کنه و ناخواسته همش مقایسه کنم با زندگیه و اونو زنش چی
واقعا خدا چرا مهرشو اینجوری انداخت به دلم و کاری کرد دستم بهش برسه بعد سهمم نکردش برام هر خاستگاری میاد هر کی میاد سمتم با اون مقایسه میکنم
با کی متوجه نشدم
هیچی نمیشه. همونی هم که دوسش داری یه روزی پدرتون در میاره
من بیست سال بعدتم هیچی نمیشه زندگیتو ادامه میدی شاید بالاخره اتفاق افتاد.
فراموش میشه
سعی کن خودت و مشغول اهداف خودت کنی
مهر دیگه چیه یک ازدواج خوب و موفق داشته باشی بخدا اگر یادت بیاد .
هیچی زندگی میکنیم دیگه
من هنوز خوابشو میبینم با اینکه شوهرم خیلی خوبه و اون به دادم نمیخورد
ببین من یکی خیلی ادعاش میشد دوستم داره من فقط یه شرط گذاشتم جا زد و قبول نکرد منم جواب منفی دادم
عشق که به ادعا نیست به عمله
اون قدر هم مغرور تشریف داشت خواستگار سنتی بود شمارمو از خواهرش گرفته بود که جوابت منفیه به خودم پیام بده مادرم حرمت داره
من با وجودی که ازش خوشم اومده بود یکی این غرورش یکی هم قبول نکردن شرطم باعث شد جواب منفی بدم
اون کسی که ادعای دوست داشتن داره باید رفتارش با بقیه یه فرقی داشته باشه،فقط حرف که نیست، حالا من از هرکسی هم خوشم نمیاد اونم فقط جلسه اولش بود،الان که چندساله گذشته تنفر دارم ازش
