امروز مادرشوهرم در زد گف میاییم شام خونتون
منم چند روزه اوضاع جسمیم گوارشیم انقدر خرابه ک همش فک میکنم سرطان روده درام
انقدر درگیر استرس و مریضی بودم ک از دستشویی اومدم بیرون عجله ای جوابشو دادم
گفتم کاش از قبل میگفتین .بعدش دیدم هی دل دردم و اسهال و اوضع خودم و خونم خوب نیست.به شوهرم گفتم بگو یه روز خودم دعوت میکنم با خواهرت همگی اونم گفت بهشون حالامیترسم داستان و دعوا کنن.