میدونم زیاده ولی دلم گرفته
خواهر بزرگترمه
و اصلا منکر اینکه مالی هر چی در توانش بوده گذاشته نیستم و مدیونشم خیلی
و رو بهش بندازم در توانش باشه حتما انجام میده چیزی و دریغ نمیکنه
ولی هیچ وقت جایی ندارم توی هیچ بخشی براش
خونه مادر بزرگم که یه کوچه فاصله س بخاطر دخترهای فامیل و اونا که صمیمی هست باهاشون میاد و شب قبلش هماهنگ میکنن
منو یا وقتی یکم گیرم باشه یادش میوفته! تازگیه که بعد اومدنش یه پیامک میده (اون سره وقتی از وقتی که دعوا و قهر کردم سره همین باهاش شروع کرده به پیام دادن) یعنی با اون ها قبل اومدن هماهنگ میکرد و منو بهونه میاورد که فلان شد یادم رفت! :))
یا بحثی میشه جلو فامیل، واقعا انتظار ندارم پشتم رو بگیره که باهاش بد نشن،ولی حداقل نه مثل هر دفعه که بدتر جلو اونا برگرده به من
تنهایی اوکیم هر چی هستم بگه، ولی اینکه جلوی چند نفر ادم پشتم رو خالی میکنه هی، یادم نمیره
بیشتر انگار فقط یه خواهر میبینتم که باهاش همزاد پنداری داری و درداشون رو سهیمن