شوهرش اخلاقیاتش عیییییینه شوهر من بود به شدت بچه ننه و کدن و احمق دختر عمم نمیتونه تحملش کنه یه روز خودشو وسایلاشو پرت میکنه بیرون و خودش میمونه سه بچه قدو نیم قد .بعد شوهرش چقدررر میره بزرگتر میره که راهش بده الا بلا دختر عمم میگه نمیخوام طلاقمم نده که پشت سرم حرف باشه بزار بگن شوهر داره کسی مزاحمم نشه فقط برو .شوهرشم میره شهرستان این خودش کار میکنه میگه میرفتم بالاشهر برای خانواده های مرفه که هم مرد خونه پزشک بود هم خانوم خونه اشپزی میکردم خونشونو مرتب میکردم ظهر میومدم پیش بچه هام اینطور بچه بزرگ کرد دخترشو یه جای خوب شوهر داد نگم از وضع مالی و ظاهری دامادش جفت پسراش داماد کرد پارسال اون شوهرش تو تصادف چند سال پیش مرد .
الان خودش تنها زندگی میکنه چند روز پیش رفتم دیدنش خونه عینه دست گلللل خودش سنش بالاست اما عینه قالی کرمونه اینقدرررررر تر گل ور گله به شدت مذهبی و باحجابم هست هر هفته خونش روضه ست میگه بچه ها رفتن اینطور سر خودمو گرم میکنم ماه محرم و صفر سماور خونش برای روضه امام حسینه میگفت چقدر راضی ام که نموندم تو اون زندگی اگر میموندم به پنجاه نمیکشیدم سکته میکردم اینده منم اونطور میشه بنظرم منم شوهرم بدرد نخوره.