2777
2789

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

من  ی مدرسه ی انسان سازی میزدم ادم پرورش بشه نه حیوون ادم نما

  ❤️دعا کنین خدا بهم یه نی نی ناز  و سالم بهم  بده 🙏🙏👶میشه یه صلوات مهمونم کنید 😍عاشقتم که هم جانی و هم جانانی 😘💜💙❤️💚برا دوستم @آناعشق هم  دعا کنید 

جاش که نه ولی دوست دارم برم ببینمش یعنی جذاب بودهه؟😁

میگن دعایی نی نی سایتی ها میگیره برام دعا کنید که به چیزی که براش تلاش کردم برسم🍓🤍🌱 اگه دعا کردید ریپ بزنید تا براتون صلوات بفرستم🤍✨️

اگه زمان الان بود یسری ها رو با تیر میزدم بعد مرز ایران رو تعیین میکردم

بیرون بودن زلف زنان ایل جزئی زیبایشان است و هیچ مرد اصیل قشقایی و بختیاری به زلف زنان ایل توجهی نمیکند همان گونه که مردان شالیکار به ساق برهنه زنان شالیکار بی اعتنا اند گرگ اگر هوس گوشت کند پوست شکار برایش مهمه نیست  حجاب باید باطنی باشد نه ظاهری از نسل آلوده من گذشت به فرزندان خود خوب دیدن بیاموزید.      زن ستیز ها، مذهبی های افراطی ، طرفداران کودک همسری ریپلای نکنن

اگر روزی خودم را جای آرش کمانگیر می‌دیدم، درست در همان لحظه‌ای که سرنوشت یک سرزمین به دستانم گره خورده بود، قبل از هر چیز نفس عمیقی می‌کشیدم و به آرامی به ایران نگاه می‌کردم؛ سرزمینی که کوه و دشتش، مردم و خاطره‌هایش در رگ‌هایم جریان داشتند.

می‌دانستم که تصمیمم فقط برای خودم نیست؛ برای کودکانی است که می‌خواهند آینده‌ای امن داشته باشند، برای خانواده‌هایی که می‌خواهند کنار هم بمانند و برای خاکی که نامش با امید و مقاومت گره خورده است.

اگر جای آرش بودم، شاید می‌ترسیدم، شاید تردید می‌کردم، اما اجازه نمی‌دادم ترس، عشق به وطن را شکست بدهد. کمان را در دست می‌گرفتم و به این فکر می‌کردم که گاهی انسان باید چیزی بزرگ‌تر از خودش را انتخاب کند.

در آن لحظه آرزو می‌کردم تیرم فقط مرز کشور را روشن نکند؛ بلکه قلب مردم را هم پر از آرامش و اتحاد کند.

اگر من آرش بودم، پیش از رها کردن تیر، از خدا و از دل خودم می‌خواستم قدرتی بدهند که بتوانم سهم کوچکی در حفظ سرزمینم داشته باشم.

و وقتی تیر را رها می‌کردم، می‌دانستم شاید توانم تمام شود، اما ایمانم نه. چون بعضی از فداکاری‌ها فقط با جسم انجام نمی‌شوند؛ با عشق، با باور و با مسئولیت انجام می‌شوند.

اگر جای آرش بودم، تلاش می‌کردم کاری کنم که نسل‌های بعد بفهمند ایران فقط یک نام نیست؛ یک خانه است. خانه‌ای که وقتی لازم باشد، برایش می‌ایستیم، می‌جنگیم، می‌نویسیم، می‌سازیم و از خودمان می‌گذریم.

در پایان، اگر جای آرش بودم، آرزو می‌کردم تیرم نه برای جنگ، بلکه برای صلح پرواز کند… تا همه بدانند قهرمانی یعنی انتخاب عشق، حتی در سخت‌ترین لحظه‌ها.

 I'm tired, not from life...just from feeling too much

تیرو میزدم به خودم

آمدیم فردایی نبود آمدیم واین آخرین شعرم بود ...آنوقت چه؟؟میخواهی همین قدر دور بمانی.. همین قدر غریب همین قدر محال !؟راه بیفت و برگرد ...به فردا اعتمادی نیست !!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز