هم کلاسیمه باهم رفتیم خرید مشتری یه چیز کرد تو پاچش هرچی میگفت نمیخوام الا بلا باید برداری
بعد من خیلی خندم گرفته بود خیلی خندیدم گفتم حالا اشکال نداره دوست نداشتی با شوهرت برو پس بده
حالا ازون روز انگار ازم فرار میکنه سر و سنگین جوابمو میده سعی میکنه باهام روبه رو نشه
چرا ؟
بگو بهش
وای یه دوست مث این داشتم خیلی منگل بود رفته بودم سفر ادکلن فیک طرف بهش انداخت گفتم نخر فیکه ولی کلی پول داد خرید شماره پسره رو هم گرفت حالا پسره ام برا اینکه بهش ادکلن بفروشه انقدم هیز بود من از مغازش اومدم بیرون
یبارم کنارش راه میرفتم کیفم از دستم افتاد بر داشتم دیدم رفته جلو تر وانمود میکنه منو نمیشناسه خیلی یه طوری بود
خب خندیدی فکر کرده داری پسخرش میکنی بجای اینکه اونموقع ازش دفاع کنی به فروشنده بگی خب نمیخاد زوری نیست واقعا منم دوست مثل تو داشتم حسود بود و خوشحال میشد از اینکه دیگران ضرر کنن خداروهزارمرتبه شکر بهش گفتم بهم دیگه زنگ نزن دنبالمم نیا اینقدرپررو بود که ولکن نبود که به دوسپسرش گفتم بهش بگو مزاحمم نشه
منم دوست که نمیشه گفت دشمن بود مثلا از اینکه من یا دیگران صرر کنیم خوشحال میشد یه مفت خور ولگرد تن پرور بود هی خری هم نمیومد بگیرتش دربه در دنبال این بود خودشو بندازه گردن کسی همش دنبال پول دیگران بود باهاش قطع ارتباط کردم خداروشکر دیر فهمیدم اما بازم خداروشکر میگن ضرر رو از هرجا جلوشو بگیری منفعته ولکن نبود اخرش به دوس پسرش زنگ زدم صایعش کردم گفتم بگو مزاحمم نشه هرچی میگم زنگ نزن ولکن نیست
شاید منتظره شما اقدام کنید
