یه فیلم دیدم، زن از کما بیرون اومده بود و حافظه اش رو از دست داده بود، بعد شوهرش اومد ملاقات و مرخصش کرد رفتن، پونزده روز بعد حال زن بد میشه، مرد اون رو پیش دکترای معمولی میبره، سه تا دکتر تا اینکه زن حالش خوب میشه، اما دوباره پونزده روز بعد حالش بد میشه، دوست رن بهش پیشنهاد میده بره پیش بهترین دکتر کشور، زن میره پیش دکتر، اما دکتر اونقدر صمیمی و دوستانه رفتار می کنه ، که زن متوجه میشه شاید اونها قبلا هم رو دیدن اما زن خب حافظه اش رو از دست داده، بنظرت چرا شوهر زن، اون رو از همون اول نبرد پیش بهترین دکتر، از لحاظ مالی هم هیچ مشکلی نداشت، و اطلاعم داشته که بهترین دکتر کیه
چرا مرد از همون اول زنه رو نبرد پیش اون دکتر خوبه، با اینکه میدونست حالش خیلی بده
داستان جنایی نیست