کار داشتیم دیدم یه دختره تقریبا ۱۸ ۱۹ ساله با پدرس که میخورد سنش بالا باشه اومد داخل باباش با صدای بلند میگفت از طرف کمیته اومدم وام بگیرم و هی تکرار میکرد من فک کردم دختره الان خجالت کشیده فلانه ولی برگشت بچه ها یجوری با اعتماد به نفس از کارمند بانک راجب کمیته و وام باباش پرسید و به باباش هی میگفت بشین راحت باشی بابا
و برای باباش توضیح میداد قند تو دلم اب شد براش
با اینکه یسری کارمندا یه نیمچه تحقیری میکردن ولی به کتفشم نمیگرفت
چقدر دلم میخواست اونطوری اعتماد به نفس داشته باشم